عدالت شخصي و عدالت اجتماعي در حد اعلا
عدالت شخصي و عدالت اجتماعي در حد اعلا
عدالت شخصي و عدالت اجتماعي در حد اعلا
ياد آن بزرگوار در سرتاسر سال، در مجامع و مراکزي که براي آگاهي بخشيدن است و نيز در دل مردم، زنده ماند؛ اين خوب بود، اما آنچه که مهم است و امروز براي ما از معرفت و آگاهيها مهمتر است، عبارت است از نزديک شدن عملي به اميرالمؤمنين عليه السلام زيرا او اسوه است. شناختن علي کافي نيست؛ شناختن بايد مقدمه ي نزديک شدن به جايگاه اميرالمؤمنين باشد.
اگر حکومتي خير و صلاح مردم را مي طلبد، بايد علي بن ابي طالب عليه السلام را اسوه و الگوي خود قرار دهد؛ اين جاست که انسانها احساس خواهند کرد که سعادت در زندگي آنها حضور دارد. هم امروز اين طور است، هم در آينده ي تاريخ هميشه همين گونه خواهد بود. اگر جامعه يي در انتظار سعادت است، راه عملي آن است که حکومتها، زندگي و حکومت اميرالمؤمنين را اسوه قرار بدهند و به آن سمت حرکت کنند. حرف و عمل رياکارانه ي حکومتهاي غربي - که امروز تبليغات دنيا در دست آنهاست - نمي تواند انسانها را سعادتمند کند و جامعه را از طعم واقعي عدالت شيرين کام نمايد.
در زندگي و شخصيّت اميرالمؤمنين، واژه و مفهوم «عدالت» برجستگي خاصي دارد. خيلي از خصوصيات در آن بزرگوار بود، اما يکي از برجسته ترين اين خصوصيات - که هميشه با نام آن بزرگوار همراه است - مسأله ي عدالت است. مفاهيم گوناگوني که شعب مختلف عدالت دارد، در وجود اميرالمؤمنين در هم تنيده است اميرالمؤمنين مظهر عدل الهي هم هست.
عدل به آن معنايي که ما جزو اصول دين مي دانيم، اقتضاء مي کرد که خداوند متعال شخصيّتي مثل اميرالمؤمنين را براي رهبري هدايت مردم انتخاب کند؛ و اين کار را خداي متعال کرد. وجود اميرالمؤمنين، شخصيّت او، تربيت او، اوج مقام او، و بعد نصب او به خلافت، اينها مظهر عدل الهي است؛ اما در وجود خود او، عدالت به معناي انساني آن هم به طور کامل متجلي است.
عدالت انساني در دو قلمرو فردي واجتماعي، خود را نشان مي دهد: عدالت يک انسان در قلمرو فردي او، و عدالت يک انسان در زمينه ي حکومت و فرمانروايي او - که به آن عدالت اجتماعي مي گوييم - هر دو اينها در زندگي اميرالمؤمنين برجسته است.
اينها را ما بايد به قصد عمل کردن بدانيم؛ بخصوص کساني که در جامعه مسئوليتها يي بر دوش دارند و در قلمرو حکومت شأني دارند در اميرالمؤمنين عدالت شخصي در حد اعلي بود؛ همان چيزي که از آن به تقوا تعبير مي کنيم. همين تقواست که در عمل سياسي او، در عمل نظامي او، در تقسيم بيت المال توسط او، دراستفاده ي او از بهره هاي زندگي، در هزينه کردن بيت المال مسلمين، در قضاوت او و در همه ي شئون او خودش را نشان مي دهد. در واقع در هر انساني، عدالت شخصي و نفساني او، پشتوانه ي عدالت جمعي، و منطقه ي تأثير عدالت در زندگي اجتماعي است.
نمي شود کسي در درون خود و در عمل شخصي، خود تقوا نداشته باشد، دچار هواي نفس و اسير شيطان باشد، اما ادعا کند که مي تواند در جامعه عدالت را اجرا کند؛ چنين چيزي ممکن نيست. هر کس که بخواهد در محيط زندگي مردم منشاء عدالت بشود. اوّل بايد در درون خود تقواي الهي را رعايت کند. تقوا - به همان معنايي که در ابتداي خطبه عرض کردم - يعني مراقبت براي خطا نکردن. البته معناي اين حرف آن نيست که انسان خطا نخواهد کرد؛ خير، بالاخره هر انسان غير معصومي دچار خطا مي شود؛ اما اين مراقبت، يک صراط مستقيم و يک راه نجات است و از غرق شدن انسان جلوگيري مي کند و به انسان قدرت مي بخشد.
انساني که مراقب خود نيست و در عمل و کلام و زندگي شخصي خود دچار بي عدالتي و بي تقوايي است، نمي تواند در محيط جامعه منشأء عدالت اجتماعي باشد. اين جاست که اميرالمؤمنين عليه السلام درس هميشگي خودش را به همه ي کساني که در امور سياسي جامعه ي خود نقشي دارند. بيان کرده است: « من نصب نفسه للنّاس اماما قليبداء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»؛ هر کس که خود را در معرض رياست، امامت و پيشوايي جامعه مي گذارد - در هر محدوده يي -اوّل بايد شروع به تأديب و تربيت خود کند؛ بعد شروع به تربيت مردم کند؛ يعني اوّل خودش را اصلاح کند، بعد به سراغ ديگران برود. مي فرمايد: « و ليکن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه »؛ اگر مي خواهد ديگران را تربيت کند، بايد با سيره و روش و رفتار خود تربيت کند؛ نه فقط با زبان خود، به زبان خيلي چيزها مي شود گفت اما آن چيزي که مي تواند انسانها را به راه خدا هدايت کند، سيره و عمل کسي است که در محدوده يي - چه در آفاق يک جامعه، چه در محدوده هاي کوچکتر - او را به عنوان پيشوا و معلم و کسي که مردم بناست از او پيروي کنند، منصوب کنند. بعد مي فرمايد: « و معلّم نفسه و مؤدّبها احق بالاجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم »؛ آن کسي که خود را تعليم مي دهد و تأديب مي کند، بيشتر مستحق اجلال و تکريم است، از آن کسي که مي خواهد ديگران را تأديب کند، در حالي که خودش را تأديب نکرده است. اين، منطق و درس اميرالمؤمنين است.
حکومت، فقط فرمانروايي نيست؛ حکومت، نفوذ در دلها و مقبوليت در ذهنهاست؛ کسي که در چنين موقعيتي قرار مي گيرد يا خود را قرار مي دهد، اوّل بايد در درون خود به صورت دايمي مشغول تأديب باشد؛ خود را هدايت کند، به خود تذکر بدهد و خود را موعظه کند.
اميرالمؤمنين درباره ي کسي که سزاوار امارت بر مردم يا به دست گرفتن بخشي از کارهاي مردم است؛ که البته اين از موضع رياست يک کشور شروع مي شود و تا مديريتهاي پايين تر و کوچکتر ادامه پيدا مي کند -اميرالمؤمنين اين توصيه ها را براي فرمانداران و استانداران خود مي فرمودند؛ اما براي قاضي يک شهر و مسؤول يک بخش و مدير گوشه يي از گوشه هاي اين دستگاه عريض و طويل هم صادق بود - مي فرمايد: « فکان اوّل عدله نفي الهوي عن نفسه »؛ اوّلين قدم او در راه عدالت اين است که هوي وهوس را از خودش دور کند؛ «يصف الحق و يعمل به »؛ حقّ را بر زبان جاري و توصيف کند ونيز به آن عمل نمايد. به همين خاطر است که در اسلام، قدرت با اخلاق پيوسته است و قدرت عاري از اخلاق، يک قدرت ظالمانه و غاصبانه است.
روشهايي که براي کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته مي شود، بايد روشهاي اخلاقي باشد. در اسلام، کسب قدرت به هر قيمتي، وجود ندارد؛ اين طور نيست که کسي يا جمعي حقّ داشته باشند به هر روش و وسيله يي متشبّث بشوند، براي اين که قدرت را به دست بياورند- همان گونه که امروز در خيلي از مناطق دنيا رايج است - نه، قدرتي که از اين راه به دست بيايد و يا حفظ شود، قدرت نامشروع و ظالمانه است.
دراسلام، روشها خيلي مهم اند؛ روشها مثل ارزشها هستند. در اسلام همچنان که ارزشها خيلي اهميت دارند، روشها هم اهميت دارند و ارزشها بايد در روشها هم خودشان را نشان بدهند.
امروزاگر مي خواهيم حکومت ما به معناي حقيقي کلمه اسلامي باشد، بدون ملاحظه بايد در همين راه حرکت کنيم. مسؤولان بخشهاي مختلف، قواي سه گانه، مديران مياني، همه و همه بايد سعي شان اين باشد که براي کارها و پيشبرد اهدافشان، از روش سالم و اخلاقي استفاده کنند. استفاده از اين روش ممکن است در جايي ناکاميها و دردسرهايي را هم به لحاظ کسب قدرت به وجود آورد؛ اما در عين حال اين متعيّن است که از نظر اسلام و از نظر اميرالمؤمنين، تشبّث به روشهاي غير اخلاقي به هيچ وجه صحيح نيست؛ راه علي اين است و ما بايد اين گونه حرکت کنيم. اين مطالبي که عرض کردم، در زمينه ي عدالت در قلمرو مسائل شخصي علي بن ابي طالب عليه السلام بود.
و اما عدالت علي عليه السلام در قلمرو جامعه؛ يعني تأمين عدالت اجتماعي. در اين جا اميرالمؤمنين نسخه ي کامل اسلام است حکومت اميرالمؤمنين عليه السلام يک حکومت صد در صد اسلامي است نه 99درصد يا 99/99/درصد؛ نه، صد در صد يک حکومت اسلامي است. تا آن جايي که به اميرالمؤمنين و دامنه ي اختيار و قلمرو قدرت او ارتباط پيدا مي کند، يک لحظه حرکت و تصميم غير اسلامي در او نيست؛ يعني عدالت مطلق. البته در مناطق گوناگوني از حکومت اميرالمؤمنين کاملاً ممکن بود و اتفاق هم افتاد، که کارهاي غير عادلانه يي انجام بگيرد؛ اما اميرالمؤمنين به عنوان يک فرد مسؤول هر جا که با چنين چيزي مواجه شد، احساس تکليف کرد.
نامه ها و هشدارها و خطبه هاي جانسوز و جنگهاي اميرالمؤمنين، همه در راه اجراي اين عدالت بود.
امروز تکليف ما هم همين است. من نمي خواهم اين گمان حتّي در ذهنها به وجود بيايد که ممکن است انسانهايي مثل ما، يا حتي بالاتر از ما، بتوانند شبيه اميرالمؤمنين بشوند؛ نه، اميرالمؤمنين يک مثال اعلي و يک نمونه ي ناب است؛ اين نمونه براي آن است که همه به آن سمت حرکت کنند؛ و الا اميرالمؤمنين قابل تَشبيه نيست و هيچ کس را نمي شود به او تشبيه کرد.
اين بزرگواراني که خداي متعال آنها را انتخاب کرد و به آنها عصمت بخشيد - چه انبياي عظام الهي، چه ائمه ي اطهار عليهم السلام - ستارگان آسمان بشريت و ملک و ملکوتند؛ اينها کساني نيستند که افرادي عادي - امثال ما - با نفسهاي حقير و ظرفيتهاي کوچک بتوانند آن گونه حرکت کنند يا به آن جا برسند؛ اما آنها راهنمايند . انسان، با ستاره، راه را پيدا مي کند؛ بنابراين ما بايد در آن سمت حرکت کنيم؛ امروز وظيفه ي ما اين است. امروز در نظام جمهوري اسلامي هيچ کس حقّ ندارد بگويد چون ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين عمل کنيم، پس تکليفي نداريم؛ نه، بين آنچه که ما مي توانيم عمل کنيم و آن جا که اميرالمؤمنين بود، مراتب بسياري فاصله است؛ ما هرچه مي توانيم، بايد اين مراتب را طي کنيم و پيش برويم.
عدالت بايد واقعيت خودش را در جامعه نشان بدهد؛ و اين ممکن است؛ کما اين که انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي بخشهايي از عدالت را که در دوره يي اجراي ان در ايران جزو محالات شمرده مي شد، محقق کرد. . . .
عرض کرديم، اميرالمؤمنين، هم يک سياستمدار و يک مدبّراموراست، هم يک شهروند معمولي است. همه ي ابعاد در زندگي اميرالمؤمنين وجود دارد پير و جوان، زن و مرد و قشرهاي مختلف مي توانند ازاميرالمؤمنين درس بگيرند؛ ولي وظيفه ي مسؤولان سنگين تر است من آن روز گفتم، امروز هم مي گويم؛ وظيفه مسؤولان سنگين است؛ بايد رفتار علوي در ميان ما مسؤولان نظام جمهوري اسلامي نهادينه شود، آن روزاست که هيچ گونه آسيب و خطري اين نظام را تهديد نخواهد کرد.
انقلاب اسلامي بر اساس الگو قرار دادن همين شخصِيّت همه جانبه کامل به وجود آمد. آنهايي که خواستند از انقلابهاي گذشته و از بعضي حوادث کشورهاي ديگر براي انقلاب اسلامي شبيه سازي کنند، به اين نکته توجه نکردند انقلاب اسلامي الگو و نمونه ي خود را از اميرالمؤمنين گرفت و نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد. امام بزرگوار ما که يک شاگرد و رهرو مکتب اميرالمؤمنين عليه السلام بود، در رفتار و گفتار خود، همين توصيه ها را مي کرد. اگر نگاه کنيد، درتعاليم امام بزرگوار، جا به جا شاخصهاي علوي را مشاهده مي کنيد. به خاطر همين بوده است که دشمنان نقطه ي مقابل راه امام را هدف فعاليت خودشان قرار داده اند.(1)
شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383
اگر حکومتي خير و صلاح مردم را مي طلبد، بايد علي بن ابي طالب عليه السلام را اسوه و الگوي خود قرار دهد؛ اين جاست که انسانها احساس خواهند کرد که سعادت در زندگي آنها حضور دارد. هم امروز اين طور است، هم در آينده ي تاريخ هميشه همين گونه خواهد بود. اگر جامعه يي در انتظار سعادت است، راه عملي آن است که حکومتها، زندگي و حکومت اميرالمؤمنين را اسوه قرار بدهند و به آن سمت حرکت کنند. حرف و عمل رياکارانه ي حکومتهاي غربي - که امروز تبليغات دنيا در دست آنهاست - نمي تواند انسانها را سعادتمند کند و جامعه را از طعم واقعي عدالت شيرين کام نمايد.
در زندگي و شخصيّت اميرالمؤمنين، واژه و مفهوم «عدالت» برجستگي خاصي دارد. خيلي از خصوصيات در آن بزرگوار بود، اما يکي از برجسته ترين اين خصوصيات - که هميشه با نام آن بزرگوار همراه است - مسأله ي عدالت است. مفاهيم گوناگوني که شعب مختلف عدالت دارد، در وجود اميرالمؤمنين در هم تنيده است اميرالمؤمنين مظهر عدل الهي هم هست.
عدل به آن معنايي که ما جزو اصول دين مي دانيم، اقتضاء مي کرد که خداوند متعال شخصيّتي مثل اميرالمؤمنين را براي رهبري هدايت مردم انتخاب کند؛ و اين کار را خداي متعال کرد. وجود اميرالمؤمنين، شخصيّت او، تربيت او، اوج مقام او، و بعد نصب او به خلافت، اينها مظهر عدل الهي است؛ اما در وجود خود او، عدالت به معناي انساني آن هم به طور کامل متجلي است.
عدالت انساني در دو قلمرو فردي واجتماعي، خود را نشان مي دهد: عدالت يک انسان در قلمرو فردي او، و عدالت يک انسان در زمينه ي حکومت و فرمانروايي او - که به آن عدالت اجتماعي مي گوييم - هر دو اينها در زندگي اميرالمؤمنين برجسته است.
اينها را ما بايد به قصد عمل کردن بدانيم؛ بخصوص کساني که در جامعه مسئوليتها يي بر دوش دارند و در قلمرو حکومت شأني دارند در اميرالمؤمنين عدالت شخصي در حد اعلي بود؛ همان چيزي که از آن به تقوا تعبير مي کنيم. همين تقواست که در عمل سياسي او، در عمل نظامي او، در تقسيم بيت المال توسط او، دراستفاده ي او از بهره هاي زندگي، در هزينه کردن بيت المال مسلمين، در قضاوت او و در همه ي شئون او خودش را نشان مي دهد. در واقع در هر انساني، عدالت شخصي و نفساني او، پشتوانه ي عدالت جمعي، و منطقه ي تأثير عدالت در زندگي اجتماعي است.
نمي شود کسي در درون خود و در عمل شخصي، خود تقوا نداشته باشد، دچار هواي نفس و اسير شيطان باشد، اما ادعا کند که مي تواند در جامعه عدالت را اجرا کند؛ چنين چيزي ممکن نيست. هر کس که بخواهد در محيط زندگي مردم منشاء عدالت بشود. اوّل بايد در درون خود تقواي الهي را رعايت کند. تقوا - به همان معنايي که در ابتداي خطبه عرض کردم - يعني مراقبت براي خطا نکردن. البته معناي اين حرف آن نيست که انسان خطا نخواهد کرد؛ خير، بالاخره هر انسان غير معصومي دچار خطا مي شود؛ اما اين مراقبت، يک صراط مستقيم و يک راه نجات است و از غرق شدن انسان جلوگيري مي کند و به انسان قدرت مي بخشد.
انساني که مراقب خود نيست و در عمل و کلام و زندگي شخصي خود دچار بي عدالتي و بي تقوايي است، نمي تواند در محيط جامعه منشأء عدالت اجتماعي باشد. اين جاست که اميرالمؤمنين عليه السلام درس هميشگي خودش را به همه ي کساني که در امور سياسي جامعه ي خود نقشي دارند. بيان کرده است: « من نصب نفسه للنّاس اماما قليبداء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»؛ هر کس که خود را در معرض رياست، امامت و پيشوايي جامعه مي گذارد - در هر محدوده يي -اوّل بايد شروع به تأديب و تربيت خود کند؛ بعد شروع به تربيت مردم کند؛ يعني اوّل خودش را اصلاح کند، بعد به سراغ ديگران برود. مي فرمايد: « و ليکن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه »؛ اگر مي خواهد ديگران را تربيت کند، بايد با سيره و روش و رفتار خود تربيت کند؛ نه فقط با زبان خود، به زبان خيلي چيزها مي شود گفت اما آن چيزي که مي تواند انسانها را به راه خدا هدايت کند، سيره و عمل کسي است که در محدوده يي - چه در آفاق يک جامعه، چه در محدوده هاي کوچکتر - او را به عنوان پيشوا و معلم و کسي که مردم بناست از او پيروي کنند، منصوب کنند. بعد مي فرمايد: « و معلّم نفسه و مؤدّبها احق بالاجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم »؛ آن کسي که خود را تعليم مي دهد و تأديب مي کند، بيشتر مستحق اجلال و تکريم است، از آن کسي که مي خواهد ديگران را تأديب کند، در حالي که خودش را تأديب نکرده است. اين، منطق و درس اميرالمؤمنين است.
حکومت، فقط فرمانروايي نيست؛ حکومت، نفوذ در دلها و مقبوليت در ذهنهاست؛ کسي که در چنين موقعيتي قرار مي گيرد يا خود را قرار مي دهد، اوّل بايد در درون خود به صورت دايمي مشغول تأديب باشد؛ خود را هدايت کند، به خود تذکر بدهد و خود را موعظه کند.
اميرالمؤمنين درباره ي کسي که سزاوار امارت بر مردم يا به دست گرفتن بخشي از کارهاي مردم است؛ که البته اين از موضع رياست يک کشور شروع مي شود و تا مديريتهاي پايين تر و کوچکتر ادامه پيدا مي کند -اميرالمؤمنين اين توصيه ها را براي فرمانداران و استانداران خود مي فرمودند؛ اما براي قاضي يک شهر و مسؤول يک بخش و مدير گوشه يي از گوشه هاي اين دستگاه عريض و طويل هم صادق بود - مي فرمايد: « فکان اوّل عدله نفي الهوي عن نفسه »؛ اوّلين قدم او در راه عدالت اين است که هوي وهوس را از خودش دور کند؛ «يصف الحق و يعمل به »؛ حقّ را بر زبان جاري و توصيف کند ونيز به آن عمل نمايد. به همين خاطر است که در اسلام، قدرت با اخلاق پيوسته است و قدرت عاري از اخلاق، يک قدرت ظالمانه و غاصبانه است.
روشهايي که براي کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته مي شود، بايد روشهاي اخلاقي باشد. در اسلام، کسب قدرت به هر قيمتي، وجود ندارد؛ اين طور نيست که کسي يا جمعي حقّ داشته باشند به هر روش و وسيله يي متشبّث بشوند، براي اين که قدرت را به دست بياورند- همان گونه که امروز در خيلي از مناطق دنيا رايج است - نه، قدرتي که از اين راه به دست بيايد و يا حفظ شود، قدرت نامشروع و ظالمانه است.
دراسلام، روشها خيلي مهم اند؛ روشها مثل ارزشها هستند. در اسلام همچنان که ارزشها خيلي اهميت دارند، روشها هم اهميت دارند و ارزشها بايد در روشها هم خودشان را نشان بدهند.
امروزاگر مي خواهيم حکومت ما به معناي حقيقي کلمه اسلامي باشد، بدون ملاحظه بايد در همين راه حرکت کنيم. مسؤولان بخشهاي مختلف، قواي سه گانه، مديران مياني، همه و همه بايد سعي شان اين باشد که براي کارها و پيشبرد اهدافشان، از روش سالم و اخلاقي استفاده کنند. استفاده از اين روش ممکن است در جايي ناکاميها و دردسرهايي را هم به لحاظ کسب قدرت به وجود آورد؛ اما در عين حال اين متعيّن است که از نظر اسلام و از نظر اميرالمؤمنين، تشبّث به روشهاي غير اخلاقي به هيچ وجه صحيح نيست؛ راه علي اين است و ما بايد اين گونه حرکت کنيم. اين مطالبي که عرض کردم، در زمينه ي عدالت در قلمرو مسائل شخصي علي بن ابي طالب عليه السلام بود.
و اما عدالت علي عليه السلام در قلمرو جامعه؛ يعني تأمين عدالت اجتماعي. در اين جا اميرالمؤمنين نسخه ي کامل اسلام است حکومت اميرالمؤمنين عليه السلام يک حکومت صد در صد اسلامي است نه 99درصد يا 99/99/درصد؛ نه، صد در صد يک حکومت اسلامي است. تا آن جايي که به اميرالمؤمنين و دامنه ي اختيار و قلمرو قدرت او ارتباط پيدا مي کند، يک لحظه حرکت و تصميم غير اسلامي در او نيست؛ يعني عدالت مطلق. البته در مناطق گوناگوني از حکومت اميرالمؤمنين کاملاً ممکن بود و اتفاق هم افتاد، که کارهاي غير عادلانه يي انجام بگيرد؛ اما اميرالمؤمنين به عنوان يک فرد مسؤول هر جا که با چنين چيزي مواجه شد، احساس تکليف کرد.
نامه ها و هشدارها و خطبه هاي جانسوز و جنگهاي اميرالمؤمنين، همه در راه اجراي اين عدالت بود.
امروز تکليف ما هم همين است. من نمي خواهم اين گمان حتّي در ذهنها به وجود بيايد که ممکن است انسانهايي مثل ما، يا حتي بالاتر از ما، بتوانند شبيه اميرالمؤمنين بشوند؛ نه، اميرالمؤمنين يک مثال اعلي و يک نمونه ي ناب است؛ اين نمونه براي آن است که همه به آن سمت حرکت کنند؛ و الا اميرالمؤمنين قابل تَشبيه نيست و هيچ کس را نمي شود به او تشبيه کرد.
اين بزرگواراني که خداي متعال آنها را انتخاب کرد و به آنها عصمت بخشيد - چه انبياي عظام الهي، چه ائمه ي اطهار عليهم السلام - ستارگان آسمان بشريت و ملک و ملکوتند؛ اينها کساني نيستند که افرادي عادي - امثال ما - با نفسهاي حقير و ظرفيتهاي کوچک بتوانند آن گونه حرکت کنند يا به آن جا برسند؛ اما آنها راهنمايند . انسان، با ستاره، راه را پيدا مي کند؛ بنابراين ما بايد در آن سمت حرکت کنيم؛ امروز وظيفه ي ما اين است. امروز در نظام جمهوري اسلامي هيچ کس حقّ ندارد بگويد چون ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين عمل کنيم، پس تکليفي نداريم؛ نه، بين آنچه که ما مي توانيم عمل کنيم و آن جا که اميرالمؤمنين بود، مراتب بسياري فاصله است؛ ما هرچه مي توانيم، بايد اين مراتب را طي کنيم و پيش برويم.
عدالت بايد واقعيت خودش را در جامعه نشان بدهد؛ و اين ممکن است؛ کما اين که انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي بخشهايي از عدالت را که در دوره يي اجراي ان در ايران جزو محالات شمرده مي شد، محقق کرد. . . .
طرفدار واقعي مردم و ضعفا
عبادت و ارتباط با خدا
بسيج نيروها در راه حق
مبارزه با متحجّران
طراوت و سازندگي و ايثار
حضرت، شاخص و قلّه است
عرض کرديم، اميرالمؤمنين، هم يک سياستمدار و يک مدبّراموراست، هم يک شهروند معمولي است. همه ي ابعاد در زندگي اميرالمؤمنين وجود دارد پير و جوان، زن و مرد و قشرهاي مختلف مي توانند ازاميرالمؤمنين درس بگيرند؛ ولي وظيفه ي مسؤولان سنگين تر است من آن روز گفتم، امروز هم مي گويم؛ وظيفه مسؤولان سنگين است؛ بايد رفتار علوي در ميان ما مسؤولان نظام جمهوري اسلامي نهادينه شود، آن روزاست که هيچ گونه آسيب و خطري اين نظام را تهديد نخواهد کرد.
انقلاب اسلامي بر اساس الگو قرار دادن همين شخصِيّت همه جانبه کامل به وجود آمد. آنهايي که خواستند از انقلابهاي گذشته و از بعضي حوادث کشورهاي ديگر براي انقلاب اسلامي شبيه سازي کنند، به اين نکته توجه نکردند انقلاب اسلامي الگو و نمونه ي خود را از اميرالمؤمنين گرفت و نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد. امام بزرگوار ما که يک شاگرد و رهرو مکتب اميرالمؤمنين عليه السلام بود، در رفتار و گفتار خود، همين توصيه ها را مي کرد. اگر نگاه کنيد، درتعاليم امام بزرگوار، جا به جا شاخصهاي علوي را مشاهده مي کنيد. به خاطر همين بوده است که دشمنان نقطه ي مقابل راه امام را هدف فعاليت خودشان قرار داده اند.(1)
پينوشتها:
1-ديدار با مردم در حرم مطهر رضوي(ع)، 1 فروردين 1380.
شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}